سنگ صبور

سنگ صبور

ما مقدس آتشی بودیم ، بر ما آب پاشیدند
سنگ صبور

سنگ صبور

ما مقدس آتشی بودیم ، بر ما آب پاشیدند

مست

یک شب به در خانه او رفتم مست
یک حلقه به در زدم گمان کردم هست
همسایه ولی پنجره بگشود و بگفت
او ماه عسل رفته/ سپس پنجره بست

نظرات 3 + ارسال نظر
محمدرضا شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:32 ب.ظ http://mamall33.blogsky.com

نه

نه .


ولی میترسم به سر تو بیاد.

محمدرضا یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ب.ظ http://mamall33.blogsky.com

از این ترس ها به دل خودت راه نده عزیزم
به سر تو نیاد ، به سر من نمیاد

نا امید دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ق.ظ

امشب خیلی دلم گرفته کاش اینو نمیخوندم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد