سنگ صبور

سنگ صبور

ما مقدس آتشی بودیم ، بر ما آب پاشیدند
سنگ صبور

سنگ صبور

ما مقدس آتشی بودیم ، بر ما آب پاشیدند

لباس فارغ التحصیلی

لباس فارغ التحصیلی توی کل جهان این شکلیه

اما تا حالا به این فکر کردین که چرا این شکلیه و اصلاً فلسفه وجودش چیه؟!!!
هنگامی که از شما سوال میشود که این لباس و کلاه چیست؟ چه پاسخی دارید که بدهید؟! احتمالاً خواهید گفت نمی دانم !!!!

ادامه مطلب ...

یا حسین

حسین(ع)بیشتر از آب، تشنه لبیک بود،اما افسوس که به جای افکارش،زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند

(دکتر شریعتی)

به نظر شما شبهای محرم فضیلت خاصی دارند؟؟؟؟؟

سخت است،گریه مرد.......

تا کی مجبوریم اشک هایمان را پشت لبخند تلخمان پنهان کنیم؟





غم را در درک دل پنهان میکنم

                               و تمام شادی های دروغین را در چهره، ظاهر


و احمق های ظاهر بین عقل در دیده،میپندارند که مرا غمی نیست.

به تماشا مینشینم که زندگی لبریز از غم،درد،رنج و اندوه خود را بنگرم

میخواهم تمامی انها را خلاصه کنم در قطراتی از اشک،و چشمانی را که تا به امروز اشنا نبودند با اشک،سیراب کنم.

قطرات اتشین اشک هنگام نزول گونه هایم را میسوزاند.

اشک را از دل بر آرم و بر دیده نشانم

                                      غم را از دل بر ارم و بر چهره نشانم.

و امروز رمان صد هزار صفحه ای اندوه را به اتش خواهم کشید،با همین گوله های اتشین چشمانم.




مسافر




جهان بسان قطاری ست،جاودان در راه

که روی خط زمان،چون شهاب میگذرد.


گذارش از دل تاریک دره های ازل،

به سوی دشت مه الود و ناپدید ابد،

چه میبرد؟که چنین با شتاب می گذرد!


مسافران قطار

نه از ازل به ابد ،آه،فرصتی کوتاه

همین مسافت بین دو ایستگاه،از راه

درین قطار به سر میبرند،خواه نخواه.

دو ایستگاه که میدانی اش:تولد_ مرگ

وجود مختصری در میانه ی دو عدم

به نام عمر،که ان هم چو خواب میگذرد!

کجاییم ما؟

حقیقت تلخ در قصابی


توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد .

یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم ...

ادامه مطلب ...