سنگ صبور

سنگ صبور

ما مقدس آتشی بودیم ، بر ما آب پاشیدند
سنگ صبور

سنگ صبور

ما مقدس آتشی بودیم ، بر ما آب پاشیدند

بدون شرح







به نظر شما کار گذر زمانه؟ یا پول؟؟؟

سنگ صبور

درون آینه ها در پی چه میگردی؟

بیا ز سنگ بپرسیم

که حکایت فرجام ما چه می داند  

بیا ز سنگ بپرسیم،

زان که غیر از سنگ    

کسی حکایت فرجام را نمی داند !

همیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است !

نگاه کن، 

نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ   

چه سنگ بارانی ! گیرم گریختی همه عمر، 

کجا پناه بری؟  خانه ی خدا سنگ است !
به قصه های غریبانه ام ببخشایید!     

که من - که سنگ صبورم-

                 نه سنگم و نه صبور !           

دلی که می شود از غصه تنگ ،می ترکد

چه جای دل که درین خانه سنگ می ترکد !

در آن مقام، که خون از گلوی نای چکد

عجب نباشد اگر بغض چنگ می ترکد

چنان درنگ به ما چیره شد، که سنگ شدیم

دلم ازین همه سنگ و درنگ می ترکد.

بیا ز سنگ بپرسیم    

که از حکایت فرجام ما چه می داند   

 از آن که عاقبت کار جام با سنگ است !

بیا ز سنگ بپرسیم

نه بی گمان، همه در زیر سنگ می پوسیم

و نامی از ما بر روی سنگ می ماند؟ 

درون آینه ها در پی چه می گردی؟ 

من شیت

واسه این پست یکی از اشعار استاد محمد رضا فتاحی(تندر) شاعر بزرگ کرمانشاه رو با لهجه ی کرمانشاهی میزارم.

من با خوندن این شعر با تمام وجود لذت بردم،امیدوارم شماهم خوشتون بیاد.(به عشق همه بچه های کرمانشاه)





هیچکی درد دل مایَه نمیدانه کَسِم

زیر ئی چترِ سیا وَختَه بگیره نَفَسِم


نِمِ بارانی زد و هم دل تنگِ مَه گرفت

عشق خانَش برُمه،زاغِ بدی داده دَسِم


باغ و گل مال مَه نی وختی اسیر قفسَم

اَگه اَ سیمِ طِلا و نقرَه بسازن قفسِم


ای خدا کاری بُکُو هیچکه به فکر کسی نیس

کس و کار مه تونی ، بی تو کیه کار و کَسِم


اگه ئی جوری بگردانه پیاله ی چشِشَه

دیه طاقت نمیارَه دلِ بی داد رَسِم


حریفا زود دُزیدن قاپشَه «تندر»من شیت

چشِ بد دور، تازه باخَوَر میشَه شَسِم



معنی خواستی برو ادامه مطلب.

ادامه مطلب ...

زندانی بنام زندگی است

کارو

وکس هرگز نمیدانتد چها دیدم از این زندان
دراین زندان پستی که :
کسی دنبال مال است و گدایی واژگون در جوی
یکی دنبال شهرت دیگری از فرط تنهای به کنج خانه اش لرزان
یکی دنبال شهوت رانی بیجا و از فرط حقارت آنیکی بر میکشد فریاد
... عجب زندان زشتی هست دنیا
بیا ای ره گذر باز کن زنجیر از پایم که دیگر تاب زیستن را ندارم من
دراین دنیای محنت بار که میداند چه ها دیدم
دراین بنبست وحشت زا خدا داند من رمیدم
درگر سیرم
دگر سیرم از این زندان
ازاین زندان جان فرسا
از این دوران وحشت زا
نمی خواهم ! نمی خواهم که باشم من ؟



ادامه مطلب رو از دست ندی!

ادامه مطلب ...

شهریار

-وای

   چه خسته میکند تنگی این قفس مرا

      پیر شدم نکرد از این رنج شکنجه بس مرا

پای

   به دام جسم و دل همره کاروان جان

          آه چه حسرت آورد زمزمه جرس مرا

گرگ

   درنده ای تاخت به من به نام زندگی

        پنجه که در جگر زند نام نهد نفس مرا


 حیفم اومد عکس شاعرو نزارم،شادی روحش صلوات.